هنوز یادم می آید دستهای مهربان مادربزرگم را روی سرم...که میگفت:

غمگین نباش عزیزکم اگر در آسمان ستارهای برایت نبود

مهم این است که سلامت باشی و بس...

مدتی بعد که مهمان خدا شد دوری از آن دستان پر مهر بیمارم کرد...

و امروزه هرازگاهی یاد مادربزرگ میافتم و به پی بردم که نعمت بزرگ سلامتی نیست

بلکه فراموشیست که مرا زنده نگه داشته... .