1

اشکهایم بر گونه ات جاری شود...غمهایم بر تو باد

الهی ذجرت بی پایان باشد

خطاب بر تو ای فرشته مرگم...نفرین زمین و آسمان بر تو باد

2

غم خیلی وقت است که مرا رها کرده

تویی یگانه خدای من...بی تو نفسی نیست

و با تو چیزی جز شادی در دل مهمان نیست

میترسم از آن روز که نباشی

دوستت دارم

3

میدانی که کاسه ی صبرم لبریز شده...چشمه اشکم خشک

چقدر باید به انتظار بنشینم

اگر بدانم در روز تدفینم میبینمت و جز آن هیچوقت

همین لحظه جان در ره نگاهت میدهم

4

چه سرد و بی روحم در این شبها که خنده بر من حرام است

جه بی دلیل میگریم

چه بی مقصد فریاد بر میاورم

5

چه فریادهای سرد و بی روحی در میان خنده هایم دیده نمیشود

یگانه خدای من کیست وقتی نفس هایم با اراده ی من می اید

کاسه ی صبرم شکست،چشمه اشکم مثال چشمه اشک نوزادیست چند روزه و-

روزگار جانم را ذره ذره میگیرد

ای روزگار،ای وارث مرگ ،نفرین قلبم بر تو باد